نوروز هر سال شاهد پخش فیلمها و سریالهای زیادی توسط شبکههای سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. این اتفاق علاوه بر تأثیرات مثبتی که میتواند داشته باشد قطعاً آسیبهای را نیز با خود به همراه دارد لذا در این یادداشت مختصری از آسیبهای وارده به کانون خانواده و فرهنگ ایرانی اسلامی را که مورد هجوم از طرف رسانههای داخلی قرار میگیرد، مورد بررسی قرار دادهایم.
فرهنگ نوروز در هم تنیدگی زیادی با فرهنگ نو شدن دارد. نو کردن اخلاق، روش و نوع نگاه در ابعاد فرهنگی و... از مثالهای این نو شدنها است. اما تجلی ظاهری این نو شدن در گزارههای مانند خانه تکانی و خرید پوشاک جدید نمایان میگردد. لذا در این یادداشت سعی بر بیان این نکته است که چگونه خرید لباس نو میتواند علاوه بر نو کردن ظاهر انسان مانع از گسترش پدیدهی مصرف گرایی شود و به دنبال آن مقدمات رشد معنوی انسان را نیز فراهم کند.
فیلم حاشیه اقیانوس آرام با داشتن سه المان اصلی یعنی زن شرقی به عنوان نماد تمدن شرق ،اقیانوس آرام و هنگکنگ بعنوان سرزمین شرق و هیولایی در قامت افسانههای شرقی (گودزیلا) جامعه شرقی را هدف اصلی خود قرار داده است تا در توجیه آن بر آید که کشورهای شرقی به خصوص آسیایی توانایی مراقب و حفظ امنیت خود را ندارند.
پس از بررسی تعریف عشق در مطالب دیگر پرونده و آن هنگام که دانستیم چه تفاوتهایی ما بین دیدگاه غربی به عشق به نسبت دیدگاه شرقی وجود دارد به سراغ آقای دارابیان کارشناس مسایل فرهنگی رفتیم و در گفتوگو با ایشان به بررسی بخشی از آسیبهای ورود نگرش غربی به شرق در حوزهی عشق پرداختیم.
در بررسی آسیبهای ورود نگاه غربی به مسئلهی عشق به درون نگاه شرقی مشکلاتی را اعم از فروکاست مفهوم و گرمای عشق و همچنین گسترش مصرف گرایی را مورد بررسی قرار دادهایم. اما آیا ورود به مسئلهی عشق یک نگاه یک طرفه است که در آن عشق غربی به عشق شرقی تحمیل کشته و کم کم بر آن غالب شده است!؟
در بررسی عشق از نگاه غربی همانگونه که در مطلبی تحت عنوان تاریخچه روز عشق عنوان شد ارتباط تنگاتنگی میان مفهوم عشق از نگاه غربی و فرهنگ برآمده از مسیحیت ساخته و پرداخته شده توسط کلیسا وجود دارد. از طرفی دیگر در تعریف و تقسیم بندی از عشق مشخص شد که عشق در شرق مفاهیمی ماورا آنچه در غرب است را پوشش میدهد. حال نگاهی داشته باشیم درباره ی آنچه از عشق در غرب و شرق می گذرد.
عشق یکی از کهنترین ویژگیهای انسان است. انسان از زمان دمیده شدن روح خدا در وجود گلی خویش عشق را تجربه کرده است از این روست که عشق را میتوان گره خورده با وجود انسان دانست. تاریخ بشریت پر است از افسانهها و داستانهای کهن از عشقهای شیرین یا جداییهای تلخ، داستانهای که نه تنها هیچ گاه کهنه و فرسوده نشدهاند بلکه همواره در جوامع مختلف تکرار شدهاند و به عنوان سفیر عشق ورزی یک ملت آداب عاشق بودن را به ملل مختلف آموختهاند.
شاید در تعریف عاشقانهی عشق بتوان گفت : عشق آتش سوزان است و دریای بی کران است؛ هم جان است و هم جان را جان است و قصّه بی پایان است و درد بی درمان است. عقل در ادراک او حیران است و دل در دریافتِ او ناتوان است، نهان کننده عیان است و عیان کننده نهان است، روح روح است و فتح فتوح است.
اما به راستی حقیقت عشق چیست ؟ عشق را چگونه میتوان تعریف کرد ؟ عشق کلمهی ایست که تنها یک کلمه نیست بلکه دنیایی ست که زبان قاصر از تعریف آن است و چه خوش مولانا زبان را عاجز از بیان عشق میداند و میگوید :
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
اما در ریشه شناسی کلمهی عشق، عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو میکند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. بر این اساس است که عدهی عشق را در لغت افراط دوست داشتن و محبت تام معنی کردهاند.
زن به عنوان یک انسان تحت عنوان اشرف مخلوقات در نظام هستی برگزیده شد تا دوشادوش مرد راه سعادت را از طریق خلیفهالله بودن طی کند. جامعهی بشری رشد و نمو خود را مدیون زنانی است که با ایفای نقش مادری خود نه تنها فرزندان شایسته را تربیت کردهاند بلکه در طول این تربیت جامعههای تراز را رقمزدهاند. از این رو نگاه به زن یک نگاه مقدس است که برآیند ناشی از آن منتج به جامعهی سازی میشود. بنابراین در تاریخ بشری ماهیت زن را نمیتوان منفک از نقش مادری وی در نظر گرفت.
اما در جامعهی مدرن امروز نگاه به زن رنگ و بویی جدید به خود گرفته است، به طوری که زن که پیش از این به عنوان مادر مورد ستایش بود اکنون به عنوان کالایی به آن نگاه میشود که نقشی جز سودآوری برای نظام سرمایهداری ندارد نقشی که در محترمانهترین شقوق خود از زن یک نیروی کار و کارگر اجتماعی میسازد که حقوق اجتماعیاش محدود در نظام مالی است که در آن کار میکند. نقشه زیر بیانکنندهی کشور های است که در آن به زنان بعد از تولد فرزندان مرخصی اهدا میشود. در حالی که امریکا به عنوان کشوری با سیستم لیبرال دموکراسی آموزههای نظام اقتصادی لیبرال را در جامعهی خویش پیاده کرده است از زنان حق مادر بودن را گرفته و آنها به روبات های کارگر بدل کرده است، زیرا که نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکل میدهد و این مخلوقات میتوانند با کار کردن خود سود چشمگیری را برای اقتصاد به همراه بیاورند. در این نگاه سودمحور است که به زنان در آمریکا حتی یک روز نیز مرخصی زایمان داده نمیشود. از سوی دیگر در اسلام همواره به نقش مادری زن تاکید شده است و زن به عنوان یک مادر در اولویت و رأس امور قرار داده شده است در همین راستا است که پیامبر اسلام در توصیهی خود به ابوهریره ولی را مؤکدا به خدمت به مادر سفارش میکند. صحیح بخاری در این باره بیان میکند : از ابوهریره روایت شده است که مردی به نزدیک رسولالله آمد و گفت: یا رسولالله، از مردم چه کسی را خدمت کنم؟ رسول گفت: مادرت را" مرد گفت: دیگر چه کسی را؟ رسول گفت: مادرت را. مرد بار دیگر پرسید: پس از او چه کسی را؟ رسول گفت: "مادرت را" چون برای بار چهارم مرد پرسید: دیگر چه کسی را خدمت کنم؟ رسول گفت: "پدرت را"
در جوامع مدرن با سیاستگذاری های سیستم لیبرالی و بهواسطهی خدمات گروههای فمینیستی، زن جایگاه اصلی خویش را گم کرده و به قهقرای سیستم اقتصادی سقوط کرده است، سقوطی که در ژرفای آن به زن از دو دریچه نگاه میشود دریچهی اول کالای جنسی بودن زن و دریچهی دوم نیروی کار انسانی بودن زنان است. اینگونه است که زن به عنوان مادر از منشأ اصلی آفرینش خود قطع رابطه کرده و مهمی چون تربیت فرزندان و جامعه سازی را مورد غفلت قرار میدهد. زیرا که زن اکنون و در این نظام یا باید پاسخگویی فریاد های کودک خویش باید و یا فریاد های که از شغل و جامعهی لیبرال بر سرش نازل میشود. این در حالی است که زن در عمل حق انتخابی ندارد و با سیاستگذاری های که صورت گرفته است ناچار است به فریاد های شغلی خود برسد و از کودک خویش غافل شود. غفلتی که نتیجههای زیان باری برای جامعه به همراه دارد. در همین راستا است که سیاستگذاران صهیونیستی راه برده کردن جوامع مختلف را در تمرکز بر مادر زدایی جوامع یافتهاند و صراحتاً در پروتکل های خویش اذعان میکنند : "اگر میخواهیم نسل آینده را تحت سلطه خود قرار دهیم باید خانواده را تخریب کنیم و محور اصلی خانواده که مادر است باید هدف قرار بگیرد." همین مسئله کلید این نکته است که چرا آمریکایی امروز استقلال خود را در برابر تفکر صهیونیستی در جهان از دست داده است و کاملاً به بردگی این تفکر در آمده است زیرا که اکنون بعد از سالها تلاش تفکر مادر زدایی در آمریکا به گونهی برای این محافل مثمر ثمر واقع شده است که دیگر حتی برای مادران یک روز نیز مرخصی زایمان در نظر گرفته نمیشود.
نهایتاً این کودکان جامعه هستند که آیندهسازان و برکت آن جامعه به شمار می روند. کودکانی که در بدو تولد خویش با جدا شدن بند ناف آنها وابستگی فیزیکی خویش را با مادران خود از دست داده و از این لحاظ مستقل میشوند اما در حقیقت این آغازی است بر وابستگی بیشتر آنها در ابعاد عاطفی که این ابعاد حضور فیزیکی زن را به عنوان نقش مادی در کنار خود لازم دارد. تا مادران به این واسطه بتوانند رسالت تربیتی خود را به نحو احسنت به اجرا در آورند و فرزندانی آزاده و آزاداندیش را در جهت جامعه سازی تربیت کنند.