در دهههای اخیر، ایران نیز مانند دیگر نقاط جهان دچار تغییرات گستردهای شده است. این تغییرات بیشتر از هرجا خود را در سبک زندگی افراد بهنمایش میگذارد. در دهههای گذشته، زندگی ایرانیان شکل جمعیتری داشته است؛ بهطوریکه غالباً اعضای خانواده بههمراه بستگان درجۀ یک خود، در یک محیط یا محله زندگی میکردهاند. این نوع از زندگی که به خانوادۀ قبیلهای شهرت دارد، مزیتهای مختص به خود را دارد که در دیگر شکلهای زندگی جمعی مشاهدهشدنی نیست. با آمدن موج تکنولوژی در جهان و بهتبعآن در ایران، زندگیها از شکل سنتی آن خارج شده و بهصورت ماشینی درآمد. در این دوران، خانوادهها نیز از قبیلهای بهصورت هستهای در آمدهاند. در تعریف خانوادۀ هستهای، شاهد حضور تنها پدر و مادر در مرکز کانون خانواده و در حول این مرکز نهایتاً دو فرزند هستیم.
از ویژگیهای خانوادۀ هستهای میتوان به جداشدن فامیل و اقوام درجۀ یک از بدنۀ اصلی خانواده اشاره کرد؛ بهطوریکه بزرگترها و ریشسفیدهای فامیل نیز از اصل و متن خانواده به حاشیه رانده شدهاند. در سالهای اخیر با گذر از خانوادههای هستهای، وارد شق جدیدی از اجتماع خانواده شدهایم که به آن خانوادههای تک والدینی میگویند. این شکل جدید از خانواده، به مدد بیتوجهی به کانونهای اصلی خانواده بهخصوص در شکل سنتی و قبیلهای آن و بهدلیل کاهش زادوولد و بیشتر مصرفگرابودن فرزندان تا ترازبودن، پدید آمده است. در این خانوادهها که عمدتاً یک فرزند در کشاکش و بیعاطفگی میان پدر و مادر خویش قرار میگیرد، خانواده به سمتی میرود که عملاً فرزند خانواده در تعامل با یکی از والدین خود بهسر میبرد.
فیلم جدایی نادر از سیمین در بستر اتفاقات و داستانی که روایت میکند، مرحلۀ گذار از خانوادۀ هستهای به تک والدینی را نشان میدهد. در این فیلم ببینده شاهد حضور نادر در نقش پدر و سیمین در نقش مادر است. خانوادهای که بهسبب رشد جامعۀ ماشینی، نوع نیاز کاذبی را احساس میکند که جواب آن تنها در خارج از کشور پاسخ داده میشود. بهطوریکه سیمین درصدد مهاجرت از ایران برای فراهمکردن بستری مناسب برای فرزند خویش، ترمه است و نادر نیز این جدایی را نمیپذیرد. دراینبین، شاهد حضور پدر سیمین بهعنوان تنها ریشسفید خانواده در جمع هستیم که کاملاً منفعل بوده و نقش حاشیهای را در کانون خانواده ایفا میکند. درحالیکه در خانوادۀ قبیلهای تعداد زیادی از اعضای فامیل در نزدیکی هم زندگی میکنند و این امر خود سبب پدیدآمدن فرصتهای میشود که در هیچ شکل دیگری از زندگی جمعی به چشم نمیآید. یکی از این فرصتها وجود بزرگترهایی است که راه را به جوانان نشان میدهند و جوانترهایی که دست به دست هم از کسانی که دچار ازکارافتادگی شدهاند، مراقبت میکنند. با ازبینرفتن این کانون، در نگاه به خانوادۀ قبیلهای شاهد زندگیهایی مانند آنچه در فیلم جدایی روایت میشود، هستیم. زندگیهایی که بهسمت تک والدینیشدن میل میکند. اینها همه در حالی است که زندگی تک والدینی دیگر مزیتهای دو نوع دیگر از زندگی را ندارد و عموماً زندگیهای سیاه و تلخ هستند که آیندۀ مشخصی برای آنها تصورپذیر نیست.
همانطور که فیلم جدایی نیز این نوع از بیسرانجامبودن و سردرگمی را به تصویر کشیده است. ثمرۀ همچنین زندگیهایی، فرزندانی فردگرا میشود که توانایی تحمل جمع را ندارند. احتمالاً چنین فرزندانی که در این محیطها پرورش و رشد مییابند، هم در سن بالایی ازدواج میکنند و هم حوصلۀ فرزندآوری ندارند. اینچنین خانوادههایی، یعنی خانوادههای هستهای و تک والدینی خود، مولد فرزندهایی میشود که راه خویش را در همین سبک زندگی ادامه میدهند. اینچنین است که در کمتر از سه دهه، میتوان شاهد رشد بیرویۀ خانوادههایی بود که دیگر سنتهای گذشته را به یاد ندارند.
خانوادههایی که با تک والدینیشدن دیگر حتی مانند نادر علاقهای برای نگهداری از والدین ازکار افتادۀ خود نشان نمیدهند یا حتی دیگر بهدلیل احساس نیازهای کاذب علاقهای به بچهدارشدن ندارند.
ازاینجهت، فیلم جدایی نادر از سیمین نمونهای است که به ما آسیبهای جداشدن از اصالتهای خانوادۀ ایرانی را بهوضوح نشان میدهد. فیلمی که در آن شاهد مرگ خانوادۀ قبیلهای و مرحلۀ گذر از خانوادۀ هستهای به تک والدینی هستیم.
http://matnezendegi.ir/content/597